ماهان احمدی حیدریماهان احمدی حیدری، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

ثبت بهترین لحظات زندگی پسرم

عکس های نوروزی درآتلیه برعکس

سلام دلبندم ​ ​​​بیست  و پنجم اسفند ماه وهشت ماهگی شماست ،  امروز نوبت آتلیه داشتید. از قبل برای شما از آتلیه برعکس نوبت گرفته بودم .قرار بود 2عکس با  تم نوروزی و بقیه با تم های دیگر باشد .عصر  لباسی را که خاله جون سوده به مناسبت سال جدید  برای شما خریده بود به تنت کردیم و با باباجون محمد به آتلیه رفتیم.فندوق مامان، شما با ورود به آتلیه و دیدن خانم عکاس و شلوغی اتاق، هاج و واج این ور و اونور را نگاه می کردی و هیچ توجهی به ما نداشتی . خانم عکاس که قیافه جدی و کنجکاو شما را دیدند ، گفتند: وای چه پسر جدی . بابا محمد با خنده گفتند : پسرم الان در حین  کشف و ظبط هس...
25 اسفند 1397

حرفهای مادرانه

سلام پسر نازم کم کم به آغاز سال نو نزدیک میشویم . اینروزهای پایانی سال نو ماندم که چطور با وجود شیطنتهای شما خانه تکانی کنم ، بابا محمد و مادرجون زهرامعتقدهستند که چون قبل از تولد شما کل خانه را تمیز کرده ایم ، امسال قید  خانه تکانی قبل از سال جدید را بزنم. پسرم امسال با تو زیباترین سال را شروع کردم ودر کنار تو و بابامحمد تمام سختیهای روزگار را به شیرینی سپری کردم. ماهان عزیز .زیباترینم. روزى که تو را در درون خودم  حس کردم. بهانه ای شدی برای فراموش کردن تمام سختی ها ، تو شاید فرشته نگهبان منى، بهانه ی برای  تحمل  تمام سختى های روزگار و بهانه ای که به خاطر تو تلاش مى کنم. فرزندم  عزیز تر ازجانم ، دوست دارم آنچنا...
22 اسفند 1397

یک روز برفی

هشتم اسفند ماه  قرار شد ،چند روز به شیراز برویم. صبح زود من و شما با ماشین آقا جون به همراه مادر جون ، خاله سوده به سمت شیراز حرکت کردیم .بابا محمد قرار است  از راه یاسوج به اصفهان برود و امشب در اصفهان  بماند و فردا به سمت تهران حرکت کند .بنابراین بابا محمد وخاله راحله با یکم تاخیر به سمت تهران حرکت کردند . شما در راه بیدار بودید و مدام در حال ورجه ورجه کردن و هراز گاهی گریه میکردید ومن مجبور بودم برای آرام کردن شما از کارتونهای انگلیسی که در گوشیم ذخیره کرده ام ، استفاده کنم تا شما با دیدن آن آرام شوید . به چنار شاهیجان که رسیدیم ، آقا جون برای تعمیر ماشین ایستادند و فرصتی شد که پوشک شما راتعویض کنم و به شماناهار بدهم.ی...
8 اسفند 1397

روز مادر

سلام خوش خنده مادر، امروز هفت اسفندماه نودو هفت و به نوعی روزمادر است.امروز صبح خاله سوده وخاله  راحله مادر شدن مرا تبریک گفتند .امسال با وجود پسرگلم اولین  سالی است که روز مادر را تجربه میکنم .من نیز با مادرجون فروغ و مامان جون زهراتماس گرفتم و روز مادر رابهشون تبریک گفتم. عصر نیز به دیدن مامان جون زهرا رفتیم . من به مناسبت روز مادر به مادر جون کارت هدیه دادم . خاله سوده وخاله راحله  نیز منو سوپرایز کردن و هرکدام علاوه براینکه برای مادرجون هدیه خریدبودند برای من هم دو تا پیراهن خوشجل و دوست داشتنی  خریده بودند.شب نیزشام  دعوت خاله راحله بودیم و کیک و سالاد الویه خاله پز نوش جان کردیم. فردا صبح قرار است بابا محمد...
7 اسفند 1397
1